آب شور. آب ناخوش: و در پاره ای زمین شوره آبی تنک ایستاده بود اسپش در آنجا افتاد و فروشد. (فارسنامۀ ابن البلخی ص 82). جز که صاحب ذوق که شناسد بیاب او شناسد آب خوش از شوره آب. مولوی
آب شور. آب ناخوش: و در پاره ای زمین شوره آبی تنک ایستاده بود اسپش در آنجا افتاد و فروشد. (فارسنامۀ ابن البلخی ص 82). جز که صاحب ذوق که شناسد بیاب او شناسد آب خوش از شوره آب. مولوی
مهره کشنده. آن که کاغذ و قماش را به مهره جلا دهد. (آنندراج) : مهره کش رشتۀ باریک عقل روشنی دیدۀ تاریک عقل. نظامی (مخزن الاسرار ص 2). از او مهره کش چون نباشد بتنگ که چون کاغذش کرده در زیر سنگ. ملاطغرا (از آنندراج)
مهره کشنده. آن که کاغذ و قماش را به مهره جلا دهد. (آنندراج) : مهره کش رشتۀ باریک عقل روشنی دیدۀ تاریک عقل. نظامی (مخزن الاسرار ص 2). از او مهره کش چون نباشد بتنگ که چون کاغذش کرده در زیر سنگ. ملاطغرا (از آنندراج)