جدول جو
جدول جو

معنی موره آش - جستجوی لغت در جدول جو

موره آش
موره را شسته ریز کرده با برنج بار گذارند تا حلیم شود و آن
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(رِ کِ)
کره کش. دهی از دهستان دیزمار باختری که در بخش ورزقان شهرستان اهر واقع است و 230 تن سکنه دارد. (از فرهنگ فارسی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(رَ / رِ)
آب شور. آب ناخوش: و در پاره ای زمین شوره آبی تنک ایستاده بود اسپش در آنجا افتاد و فروشد. (فارسنامۀ ابن البلخی ص 82).
جز که صاحب ذوق که شناسد بیاب
او شناسد آب خوش از شوره آب.
مولوی
لغت نامه دهخدا
(دُ رَرْ)
مهره کشنده. آن که کاغذ و قماش را به مهره جلا دهد. (آنندراج) :
مهره کش رشتۀ باریک عقل
روشنی دیدۀ تاریک عقل.
نظامی (مخزن الاسرار ص 2).
از او مهره کش چون نباشد بتنگ
که چون کاغذش کرده در زیر سنگ.
ملاطغرا (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(نَ / نِ)
زنگ زدا. (نامۀ دانشوران ج 2 ص 398 ذیل ترجمه ابوالعباس موره زن بغدادی). صیقلی. صاقل. روشنگر. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
کوره چش
فرهنگ گویش مازندرانی
آب گندواش که جهت رفع درد گوش و شکم درد به بچه خورانند
فرهنگ گویش مازندرانی